به هرحال هر انسانی در مقاطعی از زندگی روزمره نیاز به انگیزه و انرژی برای انجام کاری داره. حالا اون کار یا میتونه شخصی باشه یا کاری که ازش کسب درآمد میکنه.
این انگیزه داشتنه برای خیلی از افراد به واسطهی خوشیها و تفریحات لحظهای ایجاد میشه، تفریحاتی مثل:
- بلافاصله بعد از محل کار، غیر از خونه یکجای دیگه رفتن (کافه، رستوران، کنسرت و…)
- آخر هفته و ایام تعطیلات مسافرت و یا مهمونی با دوستان رفتن
- با کنسول یا لپتاپ بازی کردن
- مدت زیادی در سوشال مدیا مثل اینستاگرام گشتن و محتواهای مختلف دیدن
- شبها فیلم و سریال دیدن
- و…
اینها از جمله خوشیهای لحظهای هستن که کار اصلیشون بالا بردن دوپامین ذهن هست و برای استراحت و گاهی دور شدن از فضای استرسزا میتونن کمک کننده باشند.
اما برای برخی از افراد ایجاد کننده انگیزه و زور کردن غیر مستقیم برای شروع و یا انجام کارهایی که لازم هست انجامشون بدن. منظورم از کارهایی که لازم هست انجام بشن، کارهاییه که ما رو به اهدافمون نزدیکتر میکنن یا ما رو به اهدافمون میرسونن.
برگردیم به اینور ماجرا و به سروتونین اشاره کنیم هورمونی که کارش مثل دوپامینِِ اما دیرتر شارژ میشه و از طرفی هم دیرتر خالی میشه و در برخی مواقع هم اصلاً خالی نمیشه.
جنس کارهایی که سروتونین رو بالا میبرن یا اصطلاحاٌ شارژش میکنن کمی تفاوت دارن با خوشیهای لحظهای.
مثلاً توی خوشیهای لحظهای (که دوپامین رو بالا میبرن) با هرکسی حتی یک آدم رندوم میریم یک کافهای و گپ و گفتی میزنیم و یا حتی یه دیت میریم. بعدش تموم میشه.
یا یک سفر هول هولکی آخر هفتهای با هزار مصیبت میریم و هزاربار مصیبتتر روز جمعه باید برگردیم که صبح شنبه سرکارمون باشیم و نه از سفر لذتی بردیم و نه صبح شنبه انرژی و حوصلهی کار کردن رو داریم.
اما توی کارهایی که سروتونین رو بالا میبرن با یک آدمی که باهاش صمیمیت بیشتری داریم و راحتتر هستیم همون کافه هم که بریم، جنس مکالمه و کیفیت زمانی که میگذرونیم کاملا متفاوت خواهد بود.
سفری که میریم اگر سروتونینمون رو افزایش بده، بجای ایجاد خستگی در ما، خستگیمون رو هم در میکنه و تا مدتها هم به خوبی ازش یاد میکنیم!
یا طبق یک روتینی ورزش کنیم و بدوییم، و در کل کارهایی رو انجام بدیم که فقط خودمون ازش لذت میبریم و انگار برای شخصِ خودمون شخصی سازی شدهن.
توی دیت نوع اول که دوپامین رو بالا میبره ما فقط به دنبال خوش گذروندن و صحبت از موارد سطحی رو داریم که لحظاتی خوش و شاد رو بگذرونیم. شاد هم میشیم، سطح انگیزهمون هم بالا میره اما نهایت تا 24 ساعت و بعد از اون دوباره دچار بی انگیزگی و اهمالکاری میشیم.
اما در نوع دوم، ما هم موارد بالا رو داریم و کلی خوشی و شادی رو تجربه میکنیم و هم گاهی از رنجها و یا مشکلاتی که ذهنمون رو درگیر کرده هم صحبت میکنیم و طرف مقابل ما رو درک میکنه، به رنجمون احترام میذاره و در برخی از موارد هم بهمون کمک میکنه و این جنس انگیزه گرفتن میتونه تا روزها هم همراهمون باشه. و گاهی هم در حین انجام کارهایی که سروتونین رو بالا میبرن ذهن مون برنامه ریزی بهتری برای انجام کارهای مهممون انجام میده.
کارهایی که تحت عنوان خوشیهای لحظهای مثال زدم مثل یه شمشیر دو لبه میمونن. انجام دادنشون الزامی هست برامون. حال خوبِ لحظهای کمک میکنه که توی مسیر زندگی کم نیاریم و امیدی برای ادامه دادن داشته باشیم.
اما نه همیشه و نه بصورت افراطی و نه برای گرفتن انگیزه برای انجام کارهایی که لازمه انجام شون بدیم.
چون در صورت تداومش ذهن به دوپامین اعتیاد پیدا میکنه و دیگه کاری که ما رو به هدفمون میرسونه رو انجام نمیدیم مگر اینکه یک خوشی لحظهای رو فراهم کنیم و مسئله اینجاست که زمان رو از دست میدیم.
مثلا من میخوام که یک کار مهمی رو انجام بدم ولی انگیزهای برای انجامش ندارم. اگر برم سراغ بیرون رفتن و خوش گذرونی یا توی سوشال مدیا چند ساعتی چرخیدن با این دید که یکم انگیزه بگیرم و انرژیم بره بالا بعد بشینم پای این کار، تا به خودم بیام، هم انرژی فیزیکیم کم شده و هم زمانم از دست رفته و کار محول میشه به فردا.
آسیب خوشیهای لحظهای اینجاست که کارهای ناقصمون پروندهشون باز میمونه و دائم توی پس زمینه از ما لود ذهنی میگیره.
از سمت دیگهای هم تبدیل میشیم به یک آدم زورکی، یعنی کسی که برای انجام هرکار مهمی نیاز داره که دوپامینش رو قبل از انجام بالا ببره و نیاز پیدا میکنه که یک نفر یا یک محرک حتما بصورت زورکی برای انجام کار مجبورش کنه.